بخش خاورمیانه و شمال آفریقا “کمیته حمایت از خبرنگاران”
ماه گذشته افشای خبر برنامه ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی برای ربایش و بازگرداندن خبرنگار ایرانی مقیم آمریکا، مسیح علینژاد، جهان را بهتزده کرد.
اما یک خبرنگار ایرانی دیگر به نام نجات بهرامی، مدتی را در زندان های ایرانی در شرایطی گذرانده که به نظر میرسد علینژاد توانسته از آن بگریزد. بهرامی در مصاحبه تلفنی با کمیته حمایت از خبرنگاران، سی پی جی، توضیح میدهد که چطور سال گذشته پس از محکوم شدن به انجام اقدامات ضدامنیتی از جمله نوشتن مقالات انتقادی، مدت پنج ماه را در زندان مخوف اوین گذراند. او اکنون ایران را ترک و به ترکیه مهاجرت کرده است.
بهرامی که یک ستوننویس مستقل بود، درباره موضوعات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در برخی روزنامههای داخلی از جمله روزنامه ایران، اعتماد و بعضی مجلات همچون مجله صدا و تجارت فردا مطلب مینوشت. او همچنین برخی مطالب و مقالات خود را در کانال تلگرامش منتشر میکرد. اما وی در 14 آذرماه 1397 دستگیر و پس از گذراندن یک هفته در سلول انفرادی تا پایان مراحل تحقیقات ابتدائی به قید وثیقه آزاد شد.
اگرچه وی در سال 1398 (2019) محکوم شد، اما در 31 اردیبهشت 1399 یعنی یک سال بعد برای اجرای حکم یک سال حبس راهی زندان اوین شد. او در شهریور سال 1399 به دلیل وخامت وضعیت سلامتش از جمله بیماری قلبی و فشار خون بالا به مرخصی اعزام شد، اما در بازگشت به زندان اوین یک ماه بعد، به بیماری ویروس کرونا (کووید 19) مبتلا شد. با تلاشهای بسیار این بار نیز برای درمان به صورت موقت آزاد شد و در بهمن ماه همان سال مطلع شد که آزادی موقتی او به اجرای قانون تجمیع احکام به آزادی دائم او تغییر یافته است.
بهرامی در یک مصاحبه تلفنی با سی پی جی درباره دستگیری، ابتلا به کرونا در شرایط بد زندان و آسیبپذیر بودن خبرنگاران ایران حتی پس از فرار از ایران و مهاجرت و یا تبعید سخن میگوید. این مصاحبه از آنجا بسیار با اهمیت و با ارزش است که تعداد محدودی از خبرنگاران ایرانی پس از آزادی از زندان و حتی در خارج از کشور، به دلیل تهدیدات احتمالی، حاضر به گفتگو هستند.
سی پی جی با ارسال ایمیلی به سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی ایران و تماس با وبسایت وزارت دادگستری ایران تلاش کرد تا پاسخ آنان را درباره موضوعات مطرح شده در این گفتگو بگنجاندن. ولی تا زمان انتشار این مطلب پاسخی دریافت نکرد.
به چه دلیل بازداشت شدید و قاضی و ماموران سپاه پاسداران چه مدارکی را علیه شما برای محکوم کردن شما استفاده کردند؟
روز بازداشت توسط سپاه به دادسرا منتقل شدم و بازپرس دادسرای امنیت، بازپرس نصیرپور دو اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت عمومی را به من تفهیم کرد. مصداق های این اتهامات هم یادداشتهای قدیم و جدید من در وبسایتها و روزنامهها، مصاحبههایم با شبکههای خبری فارسی زبان خارج کشور و نیز محتوای صفحات توییتر و فیسبوکم بود. در مجموع آنها اعتقاد داشتند که من در نوشتههایم علیه نظام تبلیغ کردهام، مرتکب سیاههنمایی شدهام، به حجاب اجباری حمله و لیبرالیسم را ترویج کردهام و نیز از طریق ارتباط با رسانههای خارج از کشور و عضویت در گروههای دانشجویی، علیه امنیت کشور اقدام کردهام.
پس از دستگیری شما و قبل از اینکه شما دادگاهی بشوید، شما را در سلول انفرادی زندانی کردند. شرایط شما در این دوران چگونه بود؟
روز بازداشت ۱۲ نیروی سپاه مقابل منزل مسکونی و موقع رفتن من به سر کار به من حمله کردند و من را بازداشت کردند و آنگاه وارد منزل شده و به جستجو مشغول شدند. چون مقاومتی از من ندیدند، برخورد فیزیکی نکردند اما بعد از انتقال من به انفرادی شرایط روحی بسیار بدی برای من به وجود آوردند. آنها همیشه من را با چشم بند نگهداشته و رو به دیوار از صبح تا شب از من بازجویی میکردند. در حالی که بازجوها پشت سرم قرار داشتند و من حق نداشتم آنها را ببینم. حتی ماموری که به سلول انفرادی میآمد تا من را برای بازجویی ببرد، نقاب بر صورت داشت و برخوردهای تند و فحاشی آنها بسیار آزاردهنده بود. بازجویی ها آنقدر سنگین و خسته کننده بود که در یکی از همین بازجویی ها دچار حمله عصبی و افزایش فشار خون شدم و مانوران سپاه مجبور شدند با آمبولانس من را به درمانگاه منتقل کنند. آنها در درمانگاه هم اجازه ندادند متوجه اسم و آدرس درمانگاه شوم و شرایط امنیتی و آزاردهنده ای برایم به وجود آوردند. مثلا موقع نوشتن نسخه از سوی دکتر، نسخه را از او گرفتند و یک برگه سفید دادند تا نام داروها را روی آن بنویسد. بعد به من گفتند که هیچ کس نه میداند کجایی و نه در آینده هم مکان و وضعیت تو برای کسی معلوم میشود. پس بهتر است با ما همکاری کنی!
اوضاع زندان اوین در کل چگونه بود؟ آیا به غیر از اوین شما در زندان دیگری هم زندانی شدید؟
زندان اوین را زمانی رفتم که دیگر حکم زندان برایم صادر شده بود و خبری از بازجویی نبود. اینجا دیگر داخل بند و نزد سایر زندانیان هستی و شرایط با انفرادی و زمان بازجویی متفاوت است. زندان اوین هم محدودیتهای زیادی وجود داشت. مثلا غذای مناسبی به زندانیان نمیدادند، شرایط بهداشتی چندان مناسب نبود و خطر کرونا همیشه وجود داشت، از ورود کتاب یا مجله دلخواه جلوگیری میشد و بهداری زندان هیچ امکانات یا دکتر مناسبی برای امثال من که مشکل فشار خون داشتم در اختیار نداشت و توجهی به وضعیت زندانیان نمیشد. آنها حتی اجازه بردن دستگاه تست فشار خونم را ندادند و گاهی اوقات نیمه شب مجبور میشدم به اتاق دیگر زندانیان بروم و دنبال دستگاه فشار خون بگردم ، چون زندانیان جرائم مالی چنین دستگاهی داشتند. عموما آنها شرایط آسان تری دارند. اما با این وجود برای کسانی که سلول انفرادی سپاه را تجربه کرده بودند، بند عمومی زندان اوین بسیار راحتتر بود. نظافت کف سالن ها که توسط خود زندانیان انجام می شود. اما درمانگاه و بهداشت و خدمات پزشکی اصلا خوب نیست. تنها چیزی که در درمانگاه زندان اوین به وفور در اختیار زندانیان قرار می گیرد، قرص های خواب آور و داروهای آرام بخش است که اغلب زندانیان را به آن معتاد کرده اند.
تفاوت از زمین تا آسمان بود.
آیا وکیل شما داشتید؟
بعد از آزادی از انفرادی وکیل گرفتم ولی چون هیچ اختیار و اجازهای نداشت و به او اجازه دیدن پرونده را هم ندادند، و بارها تهدید شده بود عملا قادر به انجام وظایفش نبود. من هم دیگر با وکیلم تماس نگرفتم و همکاری ما به اتمام رسید
تقریبا هیچ. فقط یک بار من را صدا کردند و گفتند می توانیم با هزینه خودت تو را به بیمارستان اعزام کنیم و من در اعتراض به این مسئله و اینکه ما زندانی آنها بودیم و درمان ما هم به عهده آنان بود، از رفتن به بیمارستان انصراف دادم اوضاع زندان اوین کلا از نظر بهداشت و سلامت وخدمات پزشکی و درمانی چگونه است؟
شما در زندان به بیماری کرونا یا ویروس کووید مبتلا شدید؟ بیشتر توضیح بدید؟
چند روز قبل از آن در سالن و اتاق ما چند نفر علامت سرماخوردگی داشتند و ما هر چه از مسئولان زندان خواهش کردیم که اینها ممکن است مبتلا به کووید باشند، توجه نکردند. تا اینکه علائم سرماخوردگی و سرفه و بی حالی و … در من هم ظاهر شد. به درمانگاه رفتم اما دکتر کم تجربه آنجا فقط تب سنج مقابل صورتم گرفت و گفت مشکلی نداری. اما با تشدید علائم که حتی یک شب در راهرو زندان بیهوش روی زمین افتاده بودم، آن موقع بود که افسرنگهبان مسئله را جدی تلقی کرد و البته از طریق همسرم موضوع را به رسانه ها کشیدم و در نهایت من را با زنجیرهای سنگین بر پاها و دستهایم به بیمارستان طالقانی تهران بردند. تنها کاری که کردند همان بیمارستان بردن من بود که آن هم نه برای بستری شدن و درمان نبود، بلکه برای آزمایش من را بردند و در حقیقت اگر رسانه ها موضوع من را منتشر نمیکردند، همان کار را هم نمیکردند.
بعد از آزمایش و اطمینان از ابتلای من به کرونا بلافاصله من را به اوین برگرداندند و در یکی از اتاقهای سرد درمانگاه اوین من را زندانی کردند. نه غذای مناسبی بود و نه حتی سرویس بهداشتی آن آب گرم داشت. شوفاژ اتاق هم خراب بود و گرم نمیشد. چند روز در این اتاق در اوج بیماری و سرفه و در حالی که توان قدم برداشتن نداشتم، از یک سوپ گرم یا میوه و یا غذایی که حتی کمی مناسب بیمار باشد خبری نبود و واقعا سختترین و تاریکترین روزها و لحظات عمر من همین مدت بود.
خانواده شما در دوران بازداشت و زندان شما چه شرایطی داشتند؟ آیا تهدید شدند؟ آیا مجبور به سکوت شدند؟ در کل با آنها چگونه برخورد شد؟
بعد از رفتنم به اوین خانوادهام ناچار شدند از تهران بیرون رفته و در شهر دیگری نزدیک تهران در نزدیکی خانواده همسرم زندگی کنند تا بچه ها احساس تنهایی نکنند و مشکلات مالی هم کمتر شود.
ماموران سپاه چند بار با همسرم تماس گرفته بودند و او را تهدید و وادار به سکوت کرده بودند. او بارها تهدید شد که محاکمه خواهد شد. آخرین آن زمانی بود که او خبر ابتلایم به کرونا را به دوستان روزنامهنگار داده بود و منتشر کرده بودند.
به چه دلیل مجبور به ترک ایران و مهاجرت به ترکیه شدید؟ و شرایط زندگی برای یک خبرنگار در مهاجرات چگونه است؟
اول اینکه خطر بازداشت مجدد وجود داشت و تهدیدها دوباره شروع شده بود.
دوم اینکه دیگر امکان هیچ فعالیت و نوشتن و تحلیل کردن نبود و واقعا برای کسانی که در حوزه سیاسی مینویسند و یا در فضای مجازی حضور دارند، کمترین امکان فعالیت نیست، مگر اینکه کاملا این حوزه و اینگونه فعالیتها را رها کنی.
در مهاجرت ابتدا ضربه روحی سنگینی به خود و خانوادهات وارد میشود و از شهر و اقوام و دوستانت جدا میشوی و در دنیای جدیدی که پر از ابهام و تردید است غرق میشوی.
نگرانی درباره مسائل مالی، نگرانی درباره آینده، تردید درباره اینکه آیا کار درست را انجام داده ای یا خیر و صدها پرسش دیگر باعث می شود تا تو دائما در اضطراب باشی و مشخص نیست چه زمانی به آرامش و آسودگی میرسی.
در مهاجرت حتی گاهی نگران نیازهای کاملا ساده و ابتدایی می شوی. چیزی که در کشور خودت اصلا به آن فکر هم نمی کنی.
تجربه نشان داده که کشورهای همسایه ایران چندان امن نیستند مگر اینکه هیچ فعالیتی نکنی. که آن هم مساوی است با فراموشی و خداحافظی از دنیای نوشتن و تحلیل و …
اخبار تهدیدو ربایش نشان میدهد که وظیفه خبرنگار و نویسنده و فعالان حوزه رسانه بسیار مهم و سنگین است و کارشان همیشه توسط دیکتاتورها با حساسیت رصد میشود. از طرفی نشان می دهد که این قشر تا چه اندازه آسیبپذیر و در معرض خطر هستند و جهان باید بداند حکومتی که حاضر است برای ربودن یک خبرنگار از آن سوی دنیا اقدام کند، مشخص است که قبل از آن چه بلایی بر سر رسانه ها و خبرنگاران در داخل کشور آورده است.
شنیدن اخباری از این دست قطعا نگرانکننده است و فرد را گاهی دچار تردید می کند که با این همه خطر آیا ارزش دارد فعالیت کنم یا نه !